پیدای پنهان

آخرین مطالب

  • ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۴۳ Unknown
  • ۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۴ Unknown
  • ۱۵ آبان ۹۱ ، ۱۸:۴۸ فقر

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

  • ۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۴ Unknown
  • ۱۳ آذر ۸۵ ، ۱۶:۳۷ Unknown

آخرین نظرات

  !! yahoo360من به روز شد.اسطوره ای با نمره 21-3.اینجا رو کلیک کنید!

تقدیم به آن کس که پایه های هستی از وجود اوست

چه کنم تا تو بیایی . . . . ؟؟!

می گویند می آیی ، می آیی سوار بر اسب سپید انتظار .

می گویند می آیی ، می آیی ذوالفقار علی (ع) به دوش ، پرچم محمد (ص) به دست . می گویند

 می آیی ، می آیی و انتقام یاس کبود را می گیری . یاس کبود ! صبر کن قائمت با شیشه دارو و

درمان خواهد آمد .

هنوز صدای ناله و مناجات علی (ع) از نخلستانهای مدینه از دل تاریخ به گوش می رسد . ای

مرهم اسرار تنهایی علی (ع) بیا .

شیعه مظلوم و تنهاست . دیو استکبار سایه سنگین خود را همه جا گسترده است . اماکن متبرکه ،

که قلب جهان اسلام است ناجوانمردانه هتک حرمت می کنند . تا کی می توان این همه ظلم و

ستم را تحمل کرد و ساکت بود ؟

مولایم ! ما تنها به این امید دل پر درد خود را تسکین می دهیم که روزی آقایمان می آید و انتقام

مسلمانان را می گیرد .

یابن الطه والمحکمات ! یابن یاسین والذاریات ! کی می آیی ؟!

کاش می دانستیم کجائید ، می آمدیم و خاک پایت را توتیای چشممان می کردیم . " این استقرت

 بک النّوی ؟ "

ندبه تا کی ؟ فراق تا کی ؟ تا کی بگوییم یوسف گم شده زهرا ، کجایید ؟ کعبه عشق ما تویی ، قبله

 گاه عاشقان تویی . تویی ، ای تمام هستی ما .

می دانم که با لبخندی که نشانه رضایت توست خواهی گفت :

" برای فرجم دعا کنید ، چرا که دعا تسکین دهنده دلهاست . خواهم آمد ؛ اما برای آمدنم سرباز

می خواهم ، هزاران مالک اشتر می خواهم که بتوانم آنها را فرمانده لشکر خود کنم .

پس بر شماست که سرباز من باشید و مرا یاری کنید .

اگر می خواهید من بیایم و انقلاب ناب محمدی (ص) را در جهان بگسترانم اردوی جنگ را برپا

 کنید و طبل آماده باش جنگ سر دهید .

دژی محکم بسازید که تبلیغات دشمن در آن راهی نداشته باشد . چگونه انصار و مهاجر پیامبر

(ص) را یاری می کردند ؟ شما نیز همانند عمار و یاسر شوید . اگر عمار و یاسر و ابوذری در

 بین شما پیدا شد من هم خواهم آمد . برای آمدنم یار می خواهم .

ای شیعه ! ای آنهایی که می گوئید مهدی بیا ، اما با گناهان خود سیلی به صورتم می زنید !

خودتان بگوئید ، آیا با چنین یارانی من می توانم رسالت جهانی ساختن امت جدم را انجام دهم ؟

مسلم است که با چنین شرایطی خداوند ظهورم را امضاء نمی کند .

پس برشماست که به جای فرهنگ شعار دادن ، عمل کردن را به مردم بیاموزید . اگر چنین کنید

 من خواهم آمد و جهان را مدینه فاضله خواهم کرد . "

مولایم ! در ساحل انتظار به تماشای آمدنت می نشینم تا روزی که بیایی و جهان را گلستان کنی .

ما همه منتظران توییم یا مهدی (عج) !

مطالب این پست ازنوشته های خانم سکینه صبور هست که از همین جا ازشون تشکر می کنم.

yahoo360!من به روز شد.اسطوره ای با نمره 21-3.اینجا رو کلیک کنید!

سید علی حسینی
۱۰ تیر ۸۶ ، ۰۹:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ نظر

yahoo!360 من به روزشد اینجا رو کلیک کنید-اسطوره ای با نمره21 -2

چه تابلوی زیبا و دلربایی است؛ عجب شور و غوغایی برپاست؛ گویی اتفاقی افتاده که اینگونه

 کودک و جوان، میانسال و کهنسال، زن و مرد به سمت مشرق در حرکتند. چون رودی روان

 که در آبراه پر پیچ و خمی در حرکت باشد، روان گشته اند. عده ای با هم صحبت می کنند و از

 سرگذشت های خود برای یکدیگر تعریف می کنند. بعضی تنها با خود خلوت کرده اند، ذکر می

 گویند، زمزمه می کنند، اشک می ریزند، گاهی آه عمیقی می کشند و گاه تبسمی معنی دار بر

 لبانشان نقش می بندد، نگاهشان به افق دوخته شده و بی وقفه طی طریق می کنند

.

به راستی چه خبر است؟ اینان کیانند و چه می خواهند؟ به کجا می روند که اینگونه با خضوع و

 خشوع و با دنیایی از عشق و معرفت در این مسیر خاکی و هوای گرم، آن هم با پای برهنه در

 حرکت هستند

.

آری این جاده انتهایش مسجد جمکران است و اینان همان عاشقان امام زمان (ع) هستند و به سمت

 آنجا در حرکتند

.

این جاده یکی از جاده های قدیمی و تقریباً کوتاهترین مسیر به مسجد جمکران است که مبداء آن

 در ضلع شرقی قم، انتهای خیابان چهار مردان ما بین گلزار شهدا (علی بن جعفر) و هنرستان

 قدس واقع شده است. طول این مسیر تقریباً 5 الی 6 کیلومتر است و در میانه راه به جاده قدیم

(که از مسیر خیابان شهدا به موازات ریل راه آهن است) می پیوندد. این جاده از میان کوچه باغ

 ها و مزارع و روستای جمکران گذر کرده، به مسجد جمکران ختم می شود و هر هفته

(روزهای سه شنبه، پنج شنبه و جمعه) عاشقان حضرت دوست را به سجده گاه وصال راهنمای

ی می کند

.

ما نیز قصد کردیم که تنی به این دریای بیکران بزنیم و همراه با خیل عشاق به سمت معشوق

 روان شویم و با تنی چند از این رهروان طریق گفت وگو کنیم. به یکی از آنها نزدیک می شویم،

 با خود زمزمه ای دارد

:

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه ؟

خواهد به سرآید غم هجران تو یا نه ؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

همینطور این اشعار را زمزمه می کند و اشک می ریزد

.

سلام می کنم، با گرمی جواب داده و »التماس دعا« می گوید

.

-

می توانم وقت شما را بگیرم ؟

-

خواهش می کنم .

-

به کجا می روید؟

-

نگاه معنی داری کرد و گفت: جمکران .

-

برای چه می روی؟

-

به عشق دیدار مولا و مدد جستن از او.

-

چند وقت است که به مسجد می آئید؟

-

خیلی وقت است. از زمانی که قم هستیم. هر وقت که فرصتی می شد می آمدیم، ولی چهار پنج

 سال قبل با چند تن از دوستان قصد کردیم که هر هفته پیاده بیاییم و تقریباً نزدیک به یک سال هر

 هفته آمدیم. امّا مشکلاتی پیش آمد و نتوانستیم که این استمرار را حفظ کنیم و از آن پس هر وقت

 که بتوانم چه پیاده و چه با ماشین می آیم .

- نذر داری؟

- خیر .

- پس چرا این راه را مرتب آنهم با پای برهنه می آیی؟

- به احترام آقا »فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِالمُقَدَّسِ طُوی« به عشق زیارت آقا !

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سر زنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور این راه، راه مقدسی است، اهل بیت علیهم السلام

همان مقام قرب الهی هستند و این وادی متعلق به منجی عالم بشریت حضرت مهدی (ع) است

.

-

آیا همه کسانی که این مسیر را طی می کنند با همین عقیده و هدف می آیند؟

هر کسی از ظن خود شد یار من          از درون من نجست اسرار من

هر کسی به یک نیت و آرزویی در این مسیر قدم می گذارد. عده ای به قصد زیارت آقا مشرف

 می شوند که البته اکثراً همین نیت را دارند و عده ای نذر کرده اند، عده ای هم برای برآورده

شدن حوائج خود می آیند و

...

-

آیا تا کنون کسی حاجت گرفته است ؟

اگر کسی حاجتی نمی گرفت این همه حضور معنی نداشت ؟ همه اینها به سهم خود حاجت گرفته

 اند. علمای بزرگ هم این راه را آمده اند و حاجات عدیده ای گرفته اند

.

-

خود شما تاکنون حاجتی گرفته اید؟

حاجت من زیارت آقاست که البته این توفیق هنوز نصیبم نشده، ولی من هر چه دارم از لطف و

 عنایت خداوند وائمه معصومین (ع) به خصوص آقا دارم، خیلی عنایت کرده اند. از موقعی که

 تقریباً مرتب می آمدیم به طور مکرر لطف الهی شامل حالم شده و این الطاف همچنان ادامه

 دارد

.

-

می شود کمی توضیح دهید؟

برای توضیح باید کمی به قبل برگردم. از همان اوایل جنگ ( سال 1359) درس را رها کردم و

 به جبهه رفتم. پس از مدتی که از جبهه برگشتم دیگر درس را ادامه ندادم و به کار مشغول شدم.

 البته در اثنای جنگ یکی دو بار دیگر توفیق پیدا کردم که به جبهه بروم. به هر تقدیر چند سال

پس از پایان جنگ (در سال 73) تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم، دوران دبیرستان را سپری کردم

و در همین ایّام بود که تقریباً مرتب به جمکران می رفتم. پس از اخذ دیپلم اقوام، آشنایان و حتی

همکاران مرا تشویق می کردند که ادامه تحصیل بدهم، ولی من به دلیل اینکه شاغل و متاهل بودم

و دو فرزند داشتم، ادامه تحصیل برایم مشکل بود. لذا یک سالی وقفه افتاد. سال بعد برای کنکور

 ثبت نام کردم و با اینکه حدود یک هفته بیشتر برای خواندن دروس وقت نگذاشته بودم مرحله

اول را پشت سر گذاشتم، مرحله دوم نیز به همین صورت سپری شد و با رتبه خوب و با شرایط

 بسیار مطلوب به دانشگاه راه یافتم.. یعنی هم در رشته دلخواه قبول شدم و هم در مجتمع آموزش

 عالی قم و هم به صورت روزانه قبول شدم و این جز لطف وعنایت آنان چیز دیگری نبود. سپس

 در همان سال اول دانشگاه، سفری را که حتی در خواب هم نمی توانستم تصور کنم برایم پیش

آمد و آن تشرف به بیت الحرام و انجام حج تمتع بود. آن هم بدون هیچ هزینه ای. دو سال بعد هم

 برای بار دوم این سفر ملکوتی نصیب من گردید که این نیز از الطاف خفیه الهی و عنایت آقا بود

 و امیدوارم که این سفر نصیب همه علاقه مندان بشود و من هم توفیق تشرف مجدد را پیدا کنم

.

-

از ایشان خداحافظی کرده و او را با خلوت خودش تنها می گذارم و به مسیر ادامه می دهم و

 پس از مدتی با یکی دیگر از این رهپویان گفتگو می کنم:

- آقا! سلام علیکم .

- علیکم السلام و رحمه الله و برکاته .

- اهل کجا هستید؟

- اهل شمال ولی ساکن تهران هستم .

- چند وقت است که به جمکران می آیید؟

-

خیلی وقت است. معمولاً با هیأت محل می آئیم ولی از این راه به صورت پیاده اولین باری

است که می آیم. تاکنون نمی دانستم که این راه هم وجود دارد. یکی از اقوام قمی از این راه

برایم گفت و آدرس آن را به من داد قصد کردم که این بار از این راه بیایم .

- حاجت من زیارت آقاست و دیدن ایشان، البته گاهی حوائجی داشته ام و یکبار هم نذر کردیم.

مدتی قبل خانم من بیماری صعب العلاجی داشت. آمدم مسجد جمکران و نذر کردم که اگر حالش

 خوب شود یک وعده غذا برای زائرین تهیه کنم . پس از مدتی همسرم کاملاً خوب شد و الان

 این نذر را بدهکار هستم. یکی دو بار هم آقا را در خواب دیده ام. یک بار خواب دیدم که در

 مسجد جمکران هستم و نماز می خوانم بعد از فارغ شدن از نماز شخصی که کنار من نشسته

بود، به من گفت که بیا برویم خدمت آقا، گفتم برویم و بعد به حیاط مسجد آمدیم، دیدم جوانی

خوش سیما روی تختی دراز کشیده، ایستادم و برای شخصی که همراه من بود گفتم که برو جلو

 و از آقا بخواه که دعا کند تا حاجت تو برآورده شود و به او گفتم حاجت تو تعجیل در ظهور آقا

باشد.او هم جلو رفت و مرتب گریه می کرد واز آقا می خواست تا دعا کند که حاجت او برآورده

 شود.و در همین حال از خواب بیدار شدم. ولی امیدوارم که در بیداری خدمت آقا برسم .

نزدیک مسجد رسیده بودیم. کمی بیش از یک ساعت راه آمده بودیم. هنگام غروب بود کاروان

های متعدد در حال پیاده شدن از اتوبوس ها بودند، سیل جمعیت به طرف مسجد روان بود. وارد

 حیاط مسجد شدیم مردم گروه گروه در حیاط مسجد نشسته بودند، عده ای مشغول استراحت، عده

 ای مشغول درست کردن غذا، عده ای در حال نماز و نیایش و... به مسجد می رسیم، جلوی

 مسجد را فرش کرده اند .انبوه جمعیت منتظر اقامه نماز جماعت هستند، جایی را برای نشستن

 پیدا کردیم و مهیای نماز شدیم. پس از نماز مغرب و عشاء به داخل مسجد رفتم نماز تحیت مسجد

 و سپس نماز امام زمان (ع) را به جای آوردم. سپس به قسمت امور فرهنگی و ثبت کرامات

مراجعه کردم. مسئول این قسمت حجة الاسلام شاهینی بود. از ایشان در باره این راه خاکی

 سؤال کردم. ایشان نیز در حد توان اطلاعاتی را در اختیار بنده گذاشتند و چند نفر از مؤسسین

 این راه را نیز به بنده معرفی کردند که یکی از این افراد آقای حاج عبدالله خردمند از کسبه قم

بود. با ایشان تماس گرفتم و ایشان توضیحات زیر را در اختیار ما گذاشت

:

قبل از اینکه این راه احداث شود سه راه دیگر برای جمکران وجود داشت. یکی راهی است که

از کنار کوه خضر عبور می کند و تردد از این مسیر بسیار کم صورت می گرفته است. راه

 دیگر از انتهای خیابان صفائیه (شهدا) و به موازات ریل راه آهن بوده که الان این راه آسفالت

 شده و لذا رفت و آمد ماشین از این مسیر خیلی زیاد شده است. قبل از اینکه جاده فعلی از سمت

 جاده کاشان تاسیس بشود بیشتر رفت و آمد (با وجود اینکه جاده خاکی بوده است ) از همین جاده

 صورت می گرفته است

.

راه سوم نیز همین راه فعلی است که بسیار وسیع شده و تردد اصلی از این راه صورت می

گیرد.ولی همانطور که عرض کردم به خاطر اینکه این راه ها فاصله زیادی تا مسجد داشتند،

تصمیم گرفتیم که این راه را احداث کنیم که این مسئله مربوط به سال های 1340 و 1341 است.

این راه همانطور که مشاهده کردید از میان باغ ها و مزارع عبور می کند بنابراین برای جلب

 رضایت مالکین تلاش زیادی کردیم. و این موجب حوادث زیادی گردید که هر کدام با کرامت آقا

 مرتفع گردید. یکی از این کرامات مربوط به یکی از مالکینی بود که ملک او در مسیر این جاده

 قرار داشت. این ملک مربوط به حاج آقا شهاب اشراقی داماد مرحوم امام بود. ایشان به هیچ

 عنوان حاضر نبود که مقداری از زمین خود را به ما بفروشد. ما نیز هر چه تلاش می کردیم بی

 فایده بود. حتی خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم ودرخواست کردیم تا پا در میانی کند. امام هم

 قضیه را به آقای اشراقی گفتند ولی ایشان راضی نشده بود. مدتی از این قضیه گذشت. روزی

 حاج آقا شهاب دنبال ما فرستادند. وقتی خدمت ایشان رفتیم گفتند که بروید و هر کجای زمین را

که می خواهید علامت گذاری کنید تا به شما واگذار کنم. ما در عین حال که خیلی خوشحال شده

 بودیم ولی متعجب بودیم که چه شده که ایشان حاضر شده زمین را واگذار کند. به هر حال ما

 رفتیم و محل عبور جاده را مشخص کردیم و ایشان آمدند و محل را به ما واگذار کردند. ضمناً

ما را برای شام به منزل خود دعوت کردند. شب هنگام ما قضیه را ازایشان جویا شدیم و از علت

 آن همه مخالفت و این موافقت سوال کردیم. ایشان ابتدا حاضر نبودند که پاسخ ما را بدهند ولی

 پس از اصرار زیاد با حالتی متاثر گفتند که من یک روز عصر به خانه آمدم دیدم فرزندم نقش

 زمین شده، رنگ او کبود گردیده و نفس های آخر را می کشد .نمی دانستم چه کنم و به کجا

بروم ،نه دکتری بود، نه وسیله ای و نه کاری از دست ما ساخته بود. از خانه بیرون آمدم. رو به

مسجد جمکران کردم و به آقا گفتم اگر فرزندم را نجات بدهی از هر کجای زمین که بخواهی

برای جاده می دهم. این را گفتم و به داخل خانه برگشتم دیدم فرزندم نشسته و حال او کاملاً خوب

 است و بقیه ماجرا

.

البته چندین مورد دیگر در رابطه با احداث این جاده اتفاق افتاده که الان به طور کامل در خاطرم

 نیست

.

خلاصه با همه این مشکلات ما جاده را احداث کردیم و پس از اتمام آن جشنی ترتیب دادیم و از

 همه علما از جمله حضرت امام (ره) نیز دعوت کردیم - البته ایشان به دلایلی تشریف نیاوردند -

 تا در جشن ما شرکت کرده و راه را افتتاح نمایند. واین جشن به خوبی برگزار شد و از آن پس

 بیشتر افرادی که قصد پیاده رفتن به مسجد را دارند از این راه رفت و آمد می کنند

.

طبق نقل علمای زیادی از این راه و راه قبلی به صورت پیاده به مسجد جمکران مشرف شده اند

و کرامات زیادی نیز در این رابطه وجود دارد. از جمله علمایی که از این راهها به مسجد

 مشرف می شدند حضرات آیات حائری یزدی، بروجردی، سید محمد تقی خوانساری، اراکی،

 گلپایگانی، مرعشی نجفی، امام خمینی، حجت کوه کمره ای، موسوی زنجانی، فاضل لنکرانی،

 صافی گلپایگانی، سبحانی، بنی فضل، پایانی، فاطمی، مجتهدی تهرانی، محسنی ملایری و...

هستند که بعضاً به طور مکرر این مسیر را پیاده ،در گرما و سرما طی کرده اند

.

کرامات و حکایات زیادی در باره مسجد جمکران از علما نقل شده که من در اینجا به برخی از

 آنها اشاره می کنم

:

حضرت آیت الله سید مهدی مرعشی نقل می کنند که مدتی بود در قم باران نباریده بود و مردم و

 به خصوص کشاورزان در فشار بودند. حضرت آیت الله حجت کوه کمره ای چهل نفر از طلاب

 را انتخاب نمودند و فرمودند که فردا صبح پیاده، به مسجد جمکران بروید و بعد از نماز صاحب

 الزمان (ع) زیارت عاشورا را بخوانید ودعا کنید که با عنایت حضرت ولی عصر (ع) خداوند

 باران بفرستد و سپس برای نهار به منزل من بیایید.فردا صبح همه چهل طلبه رفتند و هنگام

مراجعت چنان بارانی در گرفت که وقتی به منزل آیت الله حجت رسیدند لباس های آنها به قدری

 خیس شده بود که وقتی آن را فشار می دادی آب جاری می شدو این از کرامات آن حضرت

بود

.

حضرت آیت الله فاضل لنکرانی نقل می فرمایند که: من قبل از آمدن آیت الله بروجردی به قم،

خواب دیدم که در حیاط مسجد جمکران هستم و شیخ طوسی روی منبری نشسته و تمام حیاط پر

 از طلبه است . وقتی خواب را برای مرحوم پدرم نقل کردم، فرمودند: تعبیر من این است که

شخصیتی به قم خواهد آمد و طلاب در اطراف او جمع شده و حوزه رونق خواهد گرفت. طولی

 نکشید که حضرت آیت الله بروجردی به قم تشریف آوردند و ایشان بسیار به شیخ طوسی و آثار

او اهمیت می دادند

.

حضرت آیت الله فاضل نقل می فرمایند که هر وقت برای آیت الله بروجردی مشکلی پیش می آمد

 مرحوم پدرم به ایشان عرض می کردند که یک قربانی برای مسجد جمکران بفرستید تا رفع

 مشکل شود

.

حضرت آیت الله بروجردی قدس سره می فرمودند اگر موفق بشوم در قم دو کار انجام خواهم

 داد. یکی راه مسجد جمکران را باز خواهم کرد، دومی بیمارستانی در شهر قم بنا خواهم

نمود.ایشان می فرمودند اگر برای من مقدور بود نمازهای واجب روزانه را در مسجد جمکران

 ادا می کردم

.

حضرت آیت الله سبحانی از قول امام(ره) نقل می کردند که پنجشنبه و جمعه ای بر ما نمی

 گذشت مگر اینکه با دوستان جلسه انسی تشکیل داده و به خارج از قم و بیشتر به سوی جمکران

 می رفتیم

.

از تعداد افرادی که ازاین راه به صورت پیاده رفت و آمد می کنند آمار دقیقی در دسترس نیست

 ولی بنابر شواهد و قرائن هر هفته بیش از هزار نفر از این راه به مسجد جمکران مشرف می

 شوند

.

مطالب این پست از نوشته های اقای وحید لطیفی هست که از همین جا ازشون تشکر میکنم

yahoo!360 من به روزشد اینجا رو کلیک کنید-اسطوره ای با نمره21 -2

 

سید علی حسینی
۱۷ خرداد ۸۶ ، ۰۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر
 

yahoo360! من به روز شد:اسطوره ای با نمره 21 ؛شرح زندگی شهید دکتر مصطفی چمران برای خواندن اینجا رو کلیک کنید

 

برای پرس و جو درباره میزان اطلاعات مردم درمورد حضور امام زمان(عج) وارد یک مرکز

 مشاوره می شوم.


از یکی ازمشاوران این مرکز می پرسم: بنظرشما حضور امام عصر(عج) در زندگی شما چقدر

مشهود است؟غ


مثل کسی که سؤالم را نشنیده است می گوید: چه گفتید؟!


پرسشم را تکرار می کنم او به دیوار روبرو خیره می شود. کمی فکر می کند و با استیصال می

 گوید: این یک مسئله بزرگ تربیتی است که خیلی می شود در رابطه با آن صحبت کرد!


می گویم: خیلی خلاصه بگویید!


می گوید: ببخشید، فعلا چیزی به نظرم نمی رسد!!



درپارک شهر، عده ای ازدختران جوان با هم مشغول گپ و گفت وگویند... گاهی سرهایشان را

به هم نزدیک می کنند و پس از آنکه حرف یکی از آنها به پایان می رسد با هم بلندبلند می خندند.

به هیچ وجه به اطراف خود توجه ندارند. به آنها نزدیک می شوم و از یکی از آنها همین سؤال

را می پرسم.


او سراپای مرا ورانداز می کند و می گوید: شما؟!


می گویم: خبرنگارم و برای یک گزارش این مطلب را ازشما می پرسم.


می گوید: ممکن است سؤالتان را درحد دیپلم ترجمه کنید تا بفهمم چه می گویید؟!


می گویم: امام زمان(عج) چه نقشی در زندگی شما دارد؟


با تعجب می گوید: آن حضرت که غایب است. خوب ما فقط او را دوست داریم. همین!



خوب اولا سلام


جوانان و امام زمان ...چی امام زمان ...!نفهمیدم یه باره دیگه بگو چی؟!

 
آآآآآآآآآآهان امام زمان !


خوب معلومه دیگه امام دوازدهممونه از نظرها هم غایب مثل خورشید پشت ابر


خوب منظور که چی ؟!


هیچی همینجوری دیگه چی!


میگن یه روزی از اون روزهای نیومده میاد امروز و فردا نه ها سالها و قرنهای دیگه


-یعنی اینقدر دور؟؟


/البته هستن بعضیها که میگن امروز و فردا میاد


-ولی من میگم هیچی ولش کن


/اصلا یادش هم میکنی ؟؟؟


-هان چی ...هر از گاهی


چرا هر از گاهی


-دیگه



نزدیک میدان ولیعصر هستم. نگاهم به تعدادی جوان می افتد که درحال خارج شدن از یک

مؤسسه کامپیوتری هستند. موهای روغن زده اشان زیر نور خورشید پاییزی، برق می زند.


با شور و حرارت خاصی از استفاده هایی که می شود از کامپیوتر کرد، حرف می زنند. خودم

 را به آنان می رسانم و از یکی از آنها که بزرگتر از بقیه است، همین سؤال را می پرسم.


«رضا» به دوستانش می گوید: بچه ها! ما هم آدم شدیم. بالاخره یکی هم نظر ما را خواست!


بعد به من می گوید: آقا! عکس ما را هم در روزنامه چاپ می کنید؟


و در پاسخ سؤالم می گوید:


والله دراین باره فکر نکرده ام، اینطوری چیزی به نظرم نمی رسد.باید فکرکنم.


می گویم: خوب فکرکن! مدتی ساکت می شود و...



درمیدان میوه وتره بار خانمی درحال خرید میوه است. پس ازخرید، خودم را معرفی می کنم و

 می گویم اگر مایلید ضمن معرفی خود بفرمایید که امام زمان (ع) درزندگی شما چه نقشی دارد؟


می گوید:«شقایق نادری» هستم ومن چندین بار به آقا متوسل شده ام ومشکلم حل شده است.


ازاو بیشتر توضیح می خواهم می گوید:


واقعا آقا مشکل گشا است. من نمی توانم شرح مشکلاتم را بگویم فقط همین را بگویم که هروقت

 مشکلی داشته ام که هیچ کس نتوانسته است آنرا حل کند وواقعا ازهمه کس ناامید شده ام و

خالصانه دست به دامن آقا شده ام مشکلم حل شده است. فدای اسم آقا! قربان محبت امام زمانم

 بروم...

قطره های اشک به او اجازه سخن بیشتر را نمی دهد


کم کم به وقت نماز نزدیک می شوم. موذن مؤمنان را به نماز فرامی خواند خودرا به دریای

 معنویت می رسانم


پس از نماز جماعت، جوان نورانی و خوش سیمایی توجهم را جلب می کند.


بسویش می روم و اسم و شغلش را می پرسم.


می گوید «محمدی» هستم و مهندسی می خوانم.


از او می پرسم: امام زمان(عج) در زندگی شما چه نقشی دارد؟


اول طفره می رود... اما نمی تواند ازسؤالهای من خلاص شود.


می گوید: امام زمان(عج) الگوی من در زندگی است. البته من نمی توانم ادعا کنم که توانسته ام

در همه امور خود را آنچنان که او دوست دارد، بسازم اما به هرحال اوبعنوان نقطه بزرگ و

 هدف اصلی آمال و آرزوهای من است.



وارد دانشگاه که می شوم، خاطرات دوران دانشجویی ام زنده می شود...


به خودم که می آیم روبروی «دکترسودمند» هستم. ایشان درباره نقش امام زمان (ع) درزندگی

اش می گوید:


اصولا من درهنگام گرفتاری به سراغ امام زمان می روم!


البته تا به حال چندین بار به مسجد جمکران رفته ام واعمالی را انجام داده ام... اما خوب ایشان

 مراد ومقتدای من هستند.و من در مراحل مختلف زندگی ام سعی کرده ام که رضایت آقا را جلب

 کنم. با عمل به تکلیف با احسان و نیکوکاری، با خودسازی و مراقبه و محاسبه، چون طبق آیه

 قرآن و روایات، اعمال ما به امام زمان عرضه می شود، من نمی خواهم حتی المقدور طوری

 عمل کنم که وقتی آقا به نامه عملم نگاه می کند ناراحت شود.



درحین برگشت به اداره به راننده تاکسی که با او می آیم،


می گویم: حال پاسخ دادن به یک سؤال را داری؟


نگاه عاقل اندر سفیهی می کند و آهی می کشد: چه سؤالی؟


نمی دانم چرا ولی احساس می کنم که از سؤالم صرفنظر کنم... در همین فکر هستم که دوباره

می پرسد: نگفتید .


می گویم: مثل اینکه خسته هستید... بگذریم...


قیافه ای جدی می گیرد و می گوید: خواهش می کنم آقا، بفرمایید...


می گویم: لطفاً با دقت به سؤالم پاسخ دهید. امام زمان (ع) در زندگی شما چه نقشی دارد.


اخم های چهره اش از هم گشوده می شود و می گوید: خدمت حضرت آقا که عرض کنم من یک

فرزند دارم، او را هم از لطف آقا دارم.


می گویم: بیشتر توضیح بده.


می گوید: من 14 سال بچه دار نمی شدم. به خیلی از دکترها مراجعه کردیم ولی فایده ای نداشت.

 یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد که اگر متوسل به امام زمان (عج) شوی نتیجه خواهی

 گرفت... خلاصه الآن پسرم طلبه است. مهدی را می گویم من هرشب چهارشنبه به جمکران می

 روم... اگر مسافری بیا امشب با هم برویم؟!

 yahoo360! من به روز شد:اسطوره ای با نمره 21 ؛شرح زندگی شهید دکتر مصطفی چمران

سید علی حسینی
۰۲ خرداد ۸۶ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شرح ماجرا
بعداز ظهر روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت، آقای نورالدین زرین کلک یکی از اساتید حق التدریس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، بر سر کلاس «تصویر سازی» در حال بازدید از کار طراحی یکی از دانشجویان بود. در طرح آن دانشجو، فرشته‌ای تصویر شده بود که مو برسر نداشت. استاد مذکور خطاب به وی می‌گوید: چرا این فرشته مو ندارد؟ فرشته بدون مو زیبا نیست.
.در این میان «ه.سین» دانشجوی دیگر این کلاس خطاب به استاد می‌گوید: فرشته به خاطر فرشته بودن است که دوست‌داشتنی است و نه به خاطر ظاهرش. من فرشته را به همین خاطر دوست دارم و ظاهرش دلیلی بر دوست‌داشتن آن نمی‌شود. استاد مذکور به وی که یک دانشجوی محجبه است، می‌گوید" حتما تو هم کچلی که از این فرشته خوشت می‌آید" در این حین استاد دست خود را به زیر پوشش این دختر محجبه برده و  موی‌اش را از زیر روسری بیرون میکشد و به دانشجویان میگوید:" نه ، این کچل نیست و مو دارد". در این حین دانشجویان دیگر با قهقهه این دختر محجبه را مورد تمسخر قرار می دهند.
.دختر دانشجو پس این عمل زشت، به شدت متأثر شده اما به دلیلی کلاس را ترک نکرد. عمل وقیحانه‌ی این استادنمای دانشگاه باعث خشم گسترده دانشجویان متعهد دانشگاه‌ها شده و تجمع اعتراض‌آمیز آنان مقابل درب دانشگاه تهران را در پی داشته است.
توجه : خوب ! ما دوباره متحد شدیم !!! بعد از صحبت های زیاد به این نتیجه رسیدیم که برای حفظ اتحاد آن هم در این سال این کارانجام بشه .  امید وارم در حوادث مشابه ( انشا الله که دیگر پیش نیاید ) بیشتر حواسمان جمع باشد .

پیش گفتار ؛ یکی از شیوه هائی که در عرف تحرکات سیاسی شناخته شده است ، این گونه بیان می شود : « ابتدا حرکات کوچک شبه ایذائی انجام می شود تا عکس العمل طرف مقابل را بسنجند و بر پایه میزان تحرک و حساسیت حریف برای برنامه های بعدی برنامه ریزی می کنند »
گفتار ؛
در هفته اخیر ۲ اتفاق مهم در عرصه دانشگاه های ما رخ داد . این وقایع اگرچه از لحاظ هدف و نوع انجام به کلی متفاوت بودند اما متاسفانه هر دو ، ضربه خود را دقیقا بر یک ناحیه از پیکره جامعه وارد کردند .  با یک نگاه کلی به این رویداد ها به یک نکته اساسی و مهم خواهیم رسید که مسئولین نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران لازم است به آن توجه ویژه ای مبزول کنند . چنانکه انشا الله همین گونه خواهد بود .
پرده اول :
در حادثه ای که دانشگاه امیرکبیر عرصه آن بود ، طی اقدامی برنامه ریزی شده ، اصول کلی مبانی فکری نظام ج.ا.ا مورد هتاکی قرار گرفته اند . اما چیزی که بیش از این توجه مسئولین و دانشجویان را طلب می کند این است که چنین رفتار های ناجوان مردانه ای مسبوق به سابقه بوده اند . «... این کار اولین باری نبود که توسط این نشریات و گروه های حامی آنان انجام می شد بلکه آنان توهین های مشابهی نیز پیش از این انجام داده بودند  به عنوان یک نمونه بد نیست به این جملات قدری دقیق تر نگاه کنید . «... ما تندترین مواضع را علیه خط قرمزهای نظام- از جمله انرژی هسته ای و مسئله فلسطین- گرفتیم، طوری نشد، کسی به سراغ ما نیامد... » به وضوح مشخص است که این افراد بارها آستانه تحمل نظام ( و یا دانشجویان ) را با بیاناتی !! از این دست سنجیده اند و فرار به جلوی شتابزده ایشان در این واقعه هم نشان از آن داشت که احتمال خروج از این آستانه را در ذهن داشته اند .
در اینجا این سوال به وجود می آید که اگر در همان اولین اقدامات ، برخورد های مناسب و البته به جا از طرف مسئولین دانشگاه صورت می گرفت ، این گونه کارد به استخوان می رسید ؟
پرده دوم :
در واقعه ای که در پردیس هنر دانشگاه تهران رخ داد اگر چه اقدامی برنامه ریزی شده و مدون وجود نداشت ( یا لا اقل شاهدی بر این مدعا وجود ندارد ) لکن ، پیشینه و منش زرین کلک گویای این مطلب است که ایشان یک استاد به معنی انقلابی و اسلامی آن نیست . شاید به دیدی سکولار و تنها با تکیه بر دانش هنری ایشان ( البته هنر مادی - خالی از انگیزه های اللهی ) بتوان دلیل تدریس چنین موجودی را در دانشگاه تهران ( نماد تحصیلات عالی در ایران !! ) توجیه کرد .
وقتی این حادثه بی شرمانه را در ذهن مرور می کنم ، به این نتیجه می رسم که در حوزه اندیشه و دانسته های این جناب !! چنین کاری نه تنها قبح ذاتی ندارد ، بلکه در راستای برقراری ارتباط نزدیک و صمیمی با دانشجو ، خیلی هم پسندیده است . به این نتیجه می رسم که شریعت در تصمیم گیری های این مرد ! هیچ نقشی ندارد . در نتیجه نه تنها در آن شرایط کاری را که می خواسته انجام بدهد زشت نمی پنداشته ، بلکه احتمالا هنوز هم احساس پشیمانی نمی کند . ( البته ممکن است به خاطر از دست دادن کرسی تدریس کمی ناراحت باشد )
این نکته که در دانشگاه های ما ، وقتی سخن از اسلامی سازی فضا به میان می آید ( اگر بیاید ) تنها یک سری راهکار ها و برنامه های فرهنگی با محوریت اسلامیزاسیون !! دانشجویان در نظر قرار می گیرد ؛ حائز اهمیت است . در حالی که پاک بودن استاد ، به مراتب بر روی سلامت و کیفیت خروجی یک نظام آموزشی موثر است
در ادامه‌ی روند افزایش جایزه‌ی هکر سایت نورالدین زرین‌کلک، جوایز دیگری از سوی دو تشکل اینترنتی به این فهرست اضافه شد.
به گزارش سایت «محاکمه»، یکی دیگر از وبلاگ نویسان، با اهدای یک سکه‌ی تمام بهار آزادی به جوایز نقدی این طرح افزود. همچین یکی از اعضای هیئت مؤسس «مجمع وبلاگ‌نویسان مسلمان» اعلام کرد با اختصاص 100 مگابایت فضای رایگان و یک دامنه‌ی اختصاصی، به این جایزه کمک خواهد کرد.
پس از این خبر، فهرست جوایز اهدایی به هکر سایت نورالدین زرین‌کلک به این شرح است:
- یک سکه‌ی تمام بهار آزادی / وبلاگ توهمات یک دانشجوی بسیجی غرب‌زده
- یک ربع سکه‌ی بهار آزادی / وبلاگ جان‌فدا
- یک سکه‌ی تمام بهار آزادی / یک بلاگر
- 100 مگابایت هاست و یک دامنه / مجمع وبلاگ‌نویسان مسلمان
گفتی است طرح جایزه برای هک شدن سایت نورالدین زرین‌کلک، از سوی یکی از وبلاگ‌نویسان مطرح شده که با استقبال سایر وبلاگ‌نویسان مسلمان، تاکنون شاهد افزایش ارزش مادی آن بوده‌ایم. 
                         سوابق استاد هتاک در دانشکده هنر
روزنامه کیهان نوشت:

نورالدین زرین کلک (متولد 1311) از سال 1336 در مجموعه هنر «دربار شاهنشاهی» مشغول به فعالیت شد و بطور همزمان سرپرستی ایرانیانی که مؤسسه انتشاراتی فرانکلین را یاری می کردند بعهده داشت. انتشارات فرانکلین در تهران به طور رسمی شعبه ایرانی مؤسسه فرانکلین آمریکا بود و در ذیل شناسنامه کتاب هایی که منتشر می کرد، می نوشت: «با همکاری سفارت آمریکا در تهران»:

نورالدین زرین کلک از دهه 1340 در دانشکده هنر دانشگاه تهران به تدریس در رشته انیمیشن مشغول بود و همزمان با رادیو تلویزیون رژیم شاه همکاری می کرد و برای آن برنامه می ساخت.
زرین کلک در دوره همکاری با انتشارات فرانکلین - 1335 تا 1357 - سلسله کتاب هایی با عنوان «دانستنی هایی از فرهنگ و تاریخ ملل جهان» با همکاری یک گروه که زیر نظر او کار می کردند، منتشر کرد که تعداد آنان از 20 جلد تجاوز می کرد. کتاب های فوق که با جلد اعلا و کاغذ ویژه برای نوجوانان تهیه و عرضه می شد حاوی انیمیشن های بسیار مستهجن بود بگونه ای که زنان و مردان بدون هرگونه پوششی به تصویر درآمده بودند. در این کتاب ها تلاش زیادی به عمل آمد تا نوجوانان و جوانان ایرانی فرهنگ شرقی را عامل انحطاط و غرب را بهشت برین تصور نمایند.

زرین کلک و دوستان همکار او در مؤسسه فرانکلین با پیروزی انقلاب اسلامی به انزوا رفتند وبامهیا دیدن فضای فعالیت در دوم خرداد بار دیگر به عرصه فعالیت فرهنگی- سیاسی کشور بازگشتند ولی علیرغم آنکه از حمایت بی دریغ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دوره عطاءالله مهاجرانی و جریانات همسو با آن برخوردار بود حاضر به حرکت در چارچوب منافع ملی ایران نشد و پاسخی به حمایت های جریان دوم خرداد از خود نداد.

زرین کلک در دوران دوم خرداد تقویت شد و این در حالی بود که این جریان به نیروهای جدید هنری که آثار برجسته و کم نظیری در زمینه انیمیشن ارائه می کردند، بها نمی داد و به چهره های وابسته به مراکز خارج از کشور اعتماد و اتکای بیشتری داشت. زرین کلک در این فضا لقب «پدر انیمیشن ایران» دریافت کرد و به وفور در عرصه های رسانه ای کشور حضور یافت. او بار دیگر طی 4-3 سال گذشته برای همکاری به تلویزیون فرا خوانده شد و اگرچه امکانات وسیعی از این رسانه را در اختیار گرفت ولی در عمل کار خاصی برای آن انجام نداد. او همزمان در دانشکده هنر دانشگاه تهران به تدریس فرا خوانده شد و این در حالی بود که بیش از دو دهه از بازنشستگی او می گذشت.

اقدام دو روز پیش او در دانشکده هنر و هتک حرمت او به حجاب در شرایطی که فضای کشور تحت تأثیر اقدام مثبت نظام اسلامی در برخورد با مفاسد اخلاقی قرار دارد، بسیار معنادار است. او برای شکستن فضای اخلاقی جدید و باز گرداندن آب به جوی مفاسد، حجاب یک دانشجوی محجبه را کنار می زند تا شاید مسئولان عرصه فرهنگ دریابند که نباید به بهانه استفاده از هنر و ظرفیت های هنری میدان را بی دریغ در اختیار انسان های آلوده ای قرار داد که در دوران رژیم پهلوی یک حلقه از برنامه آمریکا برای چپاول فرهنگ ایران را تشکیل داده اند.


برای شکستن فضای اخلاقی جدید و باز گرداندن آب به جوی مفاسد، حجاب یک دانشجوی محجبه را کنار می زند تا شاید مسئولان عرصه فرهنگ دریابند که نباید به بهانه استفاده از هنر و ظرفیت های هنری میدان را بی دریغ در اختیار انسان های آلوده ای قرار داد که در دوران رژیم پهلوی یک حلقه از برنامه آمریکا برای چپاول فرهنگ ایران را تشکیل داده اند.
روزنامه کیهان نوشت:
نورالدین زرین کلک (متولد 1311) از سال 1336 در مجموعه هنر «دربار شاهنشاهی» مشغول به فعالیت شد و بطور همزمان سرپرستی ایرانیانی که مؤسسه انتشاراتی فرانکلین را یاری می کردند بعهده داشت. انتشارات فرانکلین در تهران به طور رسمی شعبه ایرانی مؤسسه فرانکلین آمریکا بود و در ذیل شناسنامه کتاب هایی که منتشر می کرد، می نوشت: «با همکاری سفارت آمریکا در تهران»:

هدف اصلی این انتحار ایجاد فضای آشوب و درگیری بین مردم و دانشجویان متعهد با غوغاسالاران و لمپن ها و متشنج کردن جو عمومی کشور، آن هم در سالی که از سوی مقام معظم رهبری به نام "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" نامگذاری شده، بود. اما خوشبختانه با تیزهوشی دانشجویان حزب اللهی این توطئه ناکام ماند و آنان بهیچوجه وارد درگیری فیزیکی نشدند و صرفا اعتراض خود را با تحصن و تجمع و اقدامات سمبلیک به نمایش گذاردند.
هر چند مدیران مسئولان 4 نشریه هتاک اینطور ادعا کرده اند که:
" عده ای با چاپ و توزیع شب نامه هایی توهین آمیز از عناوین و لوگوهای نشریات اینجانبان سوء استفاده کرده اند"
لیکن با یادآوری مطالب موهونی که در روزها و ماههای گذشته در نشریاتشان به چاپ می رسیده (که تعدادی از این مطالب سخیف در ابتدای این نوشتار ذکر شد) به این نتیجه می رسیم که خیلی هم غیر محتمل نیست که این اقدام توسط خود آنها به انجام رسیده و حالا با این مظلوم نماییها قصد فرار از مجازات را دارند و عقل هم حکم می کند که بنابر سوابق بسیار مخدوش، اصل را بر انجام این جنایت توسط آنها در نظر بگیریم مگر خلافش را ثابت نمایند.
با این اوصاف اگر مسئولان امر قصد دارند تا از بروز مکرر چنین فجایعی جلوگیری نمایند بایستی عوامل این توطئه نفرت بار را شناسایی و طعم شدیدترین تقاص ها را به آنها بچشانند؛ وگرنه این بار دانشجویان فقط " قفل نمادین" بر در دانشگاه نمی زنند بلکه بهیچوجه وجود نحس عوامل هتاک به ساحت اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و ولایت مطلقه فقیه را روی زمین، برنمی تابند ...


                 زرین‌کلک همواره به مذهبی‌ها اهانت می‌کرد


روزنامه اعتماد ملی در شماره‌ی امروز خود (دوشنبه 17 اردیبهشت 86) نامه‌ی اعتراضی یکی از دانشجویان دانشگاه هنرهای زیبا را منتشر کرد.
در بخشی از این نامه‌ی اعتراضی آمده است: « آیا بهتر نبود قبل از تنظیم این گزارش از ما دانشگاهیان در مورد رفتار گستاخانه آقای زرین کلک با دانشجویان دختر، تحقیقی به عمل می آوردید و سپس ایشان را به کرات به عنوان پیش کسوت مورد تجلیل قرار می دادید؟ شکایات از آقای زرین کلک در مدتی که وی در دانشکده هنر تدریس می کرده است قابل پیگیری است، بنابراین عملکرد این به اصطلاح پیش کسوت چندان نامشخص نیست.»
نویسنده‌ی این نامه با بیان توضیحاتی درباره‌ی دانشجوی محجبه، وی را شاگرد اول مقطع کارشناسی معرفی کرده که بارها مورد اظهارات توهین‌آمیز زرین‌کلک واقع می‌شده است. تا آن‌که در آخرین مرتبه و در روز سه‌شنبه، استاد هتاک، مرتکب عمل زشت خود شده اما دختر دانشجو با حفظ کرامت استاد تا پایان کلاس موضعی نگرفته و پس از آن از طریق مسئولین دانشگاه اقدام می‌کند.
در بخش دیگری از این نامه آمده است: «صرف نظر از رفتار آقای زرین کلک، عدم تحمل نیروهای معتقد و مومن از ویژگی های ایشان در کلاس درس است. چرا باید فردی در مقام استاد نتواند باورهای اعتقادی دانشجو را تحمل کند و به جرم اینکه اعتقادات دینی وی را نمی پسندد به هر بهانه‌ای ‌ وی را تحقیر نماید تا مجبور به ترک کلاس شود؟ آیا اصولاً شما به عنوان یک روشنفکر چنین فضایی را مناسب با شأن دانشگاه‌ها می‌دانید؟ اگر نمی‌دانید، چرا در مقام دفاع از چنین فرد بی‌ظرفیتی بر می‌آیید؟»
از اظهارات نویسنده‌ی این نامه چنین می‌توان دریافت که، زرین‌کلک همواره در توهین به دانشجویان شهره و ارتکاب چنین اعمال زشتی از او، دور از ذهن نبوده است. بر این اساس، مسئولین وزرات علوم و دانشگاه تهران باید پاسخ دهند چرا اجازه‌ی فعالیت چنین بیمار اجتماعی را در یکی از مهم‌ترین مرکز آموزش عالی کشور داده‌اند؟
روزنامه‌ی اعتمادملی گرچه نام نویسنده‌ی متن را افشا نکرده است، اما ادعا می‌کند نام وی در دفتر روزنامه محفوظ خواهد بود.

 .

در دانشکده هنر دانشگاه تهران چه گذشت؟

رجانیوز: پس از حوادث اخیر دانشگاه امیرکبیر که با ساختارشکنی و اهانت به مقدسات توسط چند دانشجونمای فریب خورده آغاز گردید، بعد ازظهر سه شنبه هفته جاری نیز یک استاد حق التدریسی دانشکده هنر دانشگاه تهران، دست به حرکتی بی شرمانه زد.

اباحه گری به جای مانده از دوران ویرانگری فرهنگی، نقطه ضعف بزرگی برای دانشگاههاست که لزوم تجدید نظر اساسی و بازسازی این ویرانه را هر از چندگاهی در وقایعی تأسف بار، به رخ می کشد.

عصر روز سه‌شنبه یازدهم اردیبهشت‌ماه یعنی درست یک شب قبل از سالروز بزرگداشت مقام بلند و انسانساز معلم در دانشگاه تهران، واقعه‌ای ناگوار رخ داد که در آستانه این روز گرامی، تاملی جدی در فضای دانشگاهی کشور را گوشزد می نماید. به نکات زیر توجه کنید:

1. مبارزه با مظاهر فرهنگ بیگانه، بی‌حرمتی به عفت عمومی، بدحجابی و... در دستور کار مراکز انتظامی کشور و مطالبه مردم است.

2. جمهوری اسلامی، همواره به قانون لائیک کشور فرانسه که مفهوم آزادی را با منع حجاب اسلامی در دانشگاه‌ها نقض کرده است معترض بوده و حامی تفکر آزادی ادیان با حفظ شئونات فرهنگی جامعه می باشد.

3. در هر تمدن فرهیخته، هنرمندان، داعیه‌داران انتقال فرهنگ و ادب انسانی، ملی و دینی‌اند.

4. هنر برجسته‌ترین و نیکوترین زبان انتقال مفاهیم انسانی است.

5. دانشجویان این سرزمین در سر کلاس‌های درس، از اساتید برجسته خود هنر فرهیخته را دریافت و با ذوق جوان خود ترکیب نموده و به آثار هنری امروز این سرزمین تبدیل می‌کنند.

اما در دانشکده هنر دانشگاه تهران چه گذشت؟

این اتفاق ناگوار هر چند نادر، اما تلنگری است برای آنکه بر شاخصه‌های آموزشی، انسانی و فرهنگی خود مروری داشته باشیم.

نقاشی‌های دانشجویان روی میزی در میانه کلاس چیده شده است. استاد! کنار میز نشسته و دانشجویان گرداگردش حلقه زده‌اند. یکی دو نفر روی میز نشسته‌اند و از پهلو نظر می‌دهند. دیگران هم هر کدام از سمتی دستی دراز کرده‌اند و چیزی می‌گویند. دانشجویان فرشتگان ذهنی خود را به تصویر کشیده‌اند و یکی از همه، فرشته‌ای است که از نعمت جعد مشکین محروم است! استاد می‌گوید: یعنی چه، چرا فرشته‌ات مو ندارد؟ قشنگ نیست! و دانشجویان شروع به اظهار نظر می‌کنند. یکی استاد را تایید می‌کند، یکی بیشتر حتی، فرشته بی‌مو را تقبیح می‌کند و یکی از آن میانه - دختری چادری- لب می‌گشاید که: ربطی ندارد...! استاد سر بلند می‌کند که: تو حرف نزن. زیر روسری خودت هم حتماً مو نداری که اینطور خود را می‌پوشانی؟! و در چشم به هم زدنی، دست دراز می‌کند. لبه روسری دخترک را بالا می‌زند و حلقه‌ای از زنجیره‌ی عصمتش را بیرون می‌کشد که: آی بچه‌ها ببینید، هاجر هم مو دارد! هاجر شوکه شده است و در صدای خنده حماقت‌بار دانشجویان آواری از تصاویر وهم انگیز بر سرش خراب می‌شود.

نتیجه‌گیری:

قرار است همان دانشجویان نامبرده، همان فرهنگ دینی را برای همین ایران عزیز خودمان به تصویر هنری بکشند!

بنابراین گزارش، زرین کلک استادنمایی که به صورت حق التدریسی در این دانشکده فعالیت می کرده و دست به این حرکت شنیع زده از دانشگاه اخراج شده است. با این وجود ظهر پنج شنبه بیش از 1000 نفر از دانشجویان دانشگاههای تهران با تجمع در مقابل سر در اصلی دانشگاه تهران، خواستار برخورد قضایی و اشد مجازات در مقابل این حرکت غیراخلاقی شدند.

به گزارش خبرنگار رجانیوزدر این تجمع که با اقامه نماز جماعت ظهر و عصر همراه بود، نمایندگان دانشجویان با محکوم کردن این اتفاق، بر تصفیه دانشگاهها از افراد هنجارشکن تأکید کردند. بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی دانشگاه تهران نیز در بیانیه ای با اشاره به سخنان حضرت امیر (ع)، پس از ربودن خلخال از پای زن یهودی، بر مقابله جدی و خشکاندن ریشه های اباحه گری در دانشگاهها تأکید کرد.

دانشجویان در این تجمع با سردادن شعارهایی نظیر "انقلاب فرهنگی، تکرار باید گردد"، "دانشگاه اسلامی، جای منافقین نیست" و "مرگ بر منافق"، حوادث اخیر را محکوم و بر هوشیاری در مقابل توطئه ی آشوبگرانه دشمن در دانشگاهها تأکید کردند.

 

گزارش از تجمع دانشجویان در دانشگاه تهران

جمعی از دانشجویان به دعوت جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به وقایع اخیر این دانشگاه، ظهر دوشنبه مقابل مسجد و دفتر رییس دانشگاه تهران تجمع کردند.

یکی از دانشجویان با بیان اینکه «ما اینک بیدار شده‌ایم و در صددیم کفاره سکوت خود را بدهیم»، افزود: «آمده‌ایم تا بخواهیم محیطی ایمن از شرارت و نگاه‌ها را در دانشگاه داشته باشیم تا دانشگاه جایی انسان‌ساز و نه انسان‌سوز باشد و سرانجام آمده‌ایم تا بگوییم از سنگرمان، حجابمان و صاحب امرمان بیش از پیش دفاع خواهیم کرد

دانشجویان پس از قرائت بیانیه‌ای، به سمت دفتر آیت‌الله عمیدزنجانی رییس دانشگاه تهران حرکت کردند و در راه شعارهای "ما شیعه‌ی علی‌ایم ذلت مراممان نیست"، "ما پیرو زهراییم عصمت شعار ماست"، " ای زن به تو از فاطمه این‌گونه خطاب است ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است"، "سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن"، "ریاست دانشگاه امنیت امنیت" را سر دادند.

دانشجویان پس از رسیدن جلوی دفتر ریاست این دانشگاه شعار دادند: "انقلاب فرهنگی تکرار باید گردد"، "دانشگاه اسلامی جای منافقین نیست"، "نکند مکر رضاخانی تکرار شود – خواهرم در قفس خانه گرفتار شود"، "هیات من‌الذله"، "مسوول پاسخگو – پاسخگو" و "ریاست دانشگاه منتظریم منتظریم". پس از آن قرار بر این شد که دکتر کمره‌ای، معاون آموزشی این دانشگاه صحبت کند که دانشجویان فریاد زدند: "ریاست دانشگاه حاضر باید گردد، مسوول پاسخگو بگو که پاسخت کو؟"

در ادامه پس از رایزنی‌هایی، کمره‌ای با حضور در بین دانشجویان معترض، با بیان این‌که دانشگاه از این موضوع که شما دانشجویان نسبت به مسایل عقیدتی حساسیت نشان می‌دهید و با ناملایمات برخورد می‌کنید خوشحال است، خاطرنشان کرد: «آیت‌الله عمید زنجانی علاوه بر اینکه استاد دانشکده‌ی حقوق و یک شخصیت علمی است، شخصیتی روحانی بوده و بر علمی بودن و مذهبی بودن دانشگاه تاکید دارد».

وی ادامه داد: «شما دانشجویان که فریاد می‌زنید مسوول پاسخگو بگو که پاسخت کو، بهتر است به سایت‌های خبری سری بزنید و ببینید که حوزه معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی و دفتر ریاست دانشگاه چه بیانیه‌ای را صادر کرده است، ولی با همه‌ی این وجود ما در سیستمی زندگی می‌کنیم که تمام کارها باید بر مبنای قانون صورت گیرد و در عین این‌که این کار خلاف بوده و در اطلاعیه‌های دانشگاه نیز این عمل را ضد انسانی، ضد ارزشی و ضد اسلامی عنوان کرده است، منتها باید اقدامات عملی و قانونی با گذشت زمان، صورت گیرد».

معاون آموزشی دانشگاه تهران در ادامه اظهار داشت: «مشکل ما در این موضوع است که این استاد عضو هیات علمی دانشگاه نبوده و از این نظر ما نمی‌توانیم کاری بکنیم ولی مثل خانواده‌ی آن دانشجو که شکایت کردند، ما نیز شکایتمان را به مراجع قضایی تحویل داده‌ایم و در همان ابتدای کار، این استاد را از دانشگاه اخراج کردیم اما این‌که شما فکر کنید بعد از هر قضیه‌ای می‌توان نیم‌ساعت بعد آن شکایت را عملی کرد، آن خواسته عملی نیست».

کمره‌ای با تاکید بر این‌که مدیریت دانشگاه از لحاظ قانون پیگیر این مساله است، افزود: «علت عدم حضور رییس دانشگاه در این جلسه به دلیل حضورشان در جلسه‌ی دیگر است و ایشان از من خواستند که به نیابتشان در این جلسه حضور پیدا کرده تا اگر نکته نامفهومی و ابهامی در این زمینه وجود داشت،‌ به آن پاسخ بدهیم چراکه ما به عملی بودن و حفظ ارزش‌های دانشگاه اعتقاد داریم».

در ادامه یکی از دانشجویان با بیان اینکه من به نمایندگی از تجمع‌کنندگان و تشکل جامعه‌ی اسلامی صحبت می‌کنم، خطاب به کمره‌ای گفت: «حضور ما در این‌جا تنها به دلیل مساله‌ی هفته‌ی گذشته نیست و مساله در این‌جاست که دانشگاهی که قرار است محیط مقدسی شود، فضا را طوری فراهم کرده که احساس می‌کنیم مسوولان به دلیل مشغله‌ی فکری و کارهایی که آن را مهم‌تر می‌دانند، به جای آنکه حجاب را ارزش تلقی کنند، آن را به عنوان یک بی‌ارزشی تلقی می‌کنند. ما در بیانیه‌ی خود از حجت‌الاسلام والمسلمین کلانتری، آیت‌الله عمید زنجانی و دکتر قمصری، خواسته‌هایمان را عنوان کردیم و توقع داریم که آن‌ها به ما در جوابیه‌ی کتبی پاسخ دهند».

این فعال دانشجویی ادامه داد: «ما از همین مکان همکاریمان را در این مساله با دانشگاه اعلام می‌کنیم و خواهان برنامه‌ریزی دقیقی در این مورد هستیم و خواستاریم که به مساله حجاب، جزیی نگریسته نشود، چراکه برای حجاب در همین دانشکده‌ی حقوق، خون‌های بسیاری ریخته شده است».

در ادامه، یکی دیگر از دانشجویان اظهار داشت: « اتفاقاتی که در دانشکده‌ی هنر افتاد، در مقابل دانشکده‌های فنی دیگر هیچ است و در آن‌جا عملا برخی استادان این دانشکده‌ها به اسلام اعتقادی ندارند و این را می‌توان از نگاه‌هایشان مشاهده کرد. ما در آن‌جا هیچ امنیتی نداریم و پرسش من این است که نظارت بر استاد و گزینش آن‌ها چگونه است؟ من از شما می‌خواهیم که این مسایل را پیگیری کنید».

کمره‌ای در ادامه اظهار داشت: «گزینش استاد در دو مرحله‌ی صلاحیت علمی و عمومی صورت می‌گیرد که در بحث صلاحیت عمومی ما از مراجع مختلفی استعلام می‌کنیم و بر روی آن تاکید بسیاری داریم، ولی من درصدد نیستم که بگویم هیچ مورد خلافی صورت نگرفته؛ چراکه در دانشگاه تهران با این جمعیت وسیع‌اش ممکن است افرادی باشند که خلافی را انجام دهند اما نکته‌ی مهم در این‌جاست که شما دانشجویان که اهل فکر و تحلیل هستید، باید خواست دانشگاه و مسوولان را که ایجاد فضای علمی و حفظ ارزش‌هاست را بدانید».

وی افزود: « من از طرف ریاست دانشگاه، معاونان و مسوولان از این حساسیت شما متشکرم و این را بدانید که ما و ریاست دانشگاه نیز نسبت به این مسائل حساس هستیم و اجازه بدهید که کارها از مسیر قانونی خود پیش برود».

دانشجوی دیگری در ادامه با بیان اینکه اصلاحات فرهنگی فقط با کارت دیدن درست نمی‌شود، ابراز عقیده کرد: «در آتلیه‌های دانشکده‌ی هنر، حجاب مطرح نیست و براحتی دانشجویان روسری‌های خود را برمی‌دارند؛ وضعیت دانشگاه افتضاح بوده و دانشجویان به راحتی در محوطه دانشگاه سیگار می‌کشند».

در دست دانشجویان پلاکاردهایی با این مضمون دیده می‌شد: "آیا انتظار حفظ حرمت‌ها در دانشگاه خواسته‌ی بزرگی است؟"، " شوریدن به مقدسات تا کی؟"، " به قداست واژه‌ی مادر، سوگند زن مظهر جمال الهی است"، " حجاب من همه چیز من است"، " کرامت دانشجو احیا باید گردد"، " نکند صحن اهورایی دانشکده‌ها، ملک اهریمن و ماوای تبهکار شود"، " به خودم می‌بالم رحمة للعالمین، پیامبر من است".

دانشجویان با خواندن دعای فرج، تجمع خود را به پایان رساندند.

 بررسی وقایع دانشگاه امیرکبیر

به جملات زیر به دقت توجه فرمایید:

- [احمدی نژاد] رییس جمهوری که به غایت و به مسخره ترین شکل، سیاست را به گند کشیده! (ریوار ؛ 21/9/85)

- گویی عظمت و شکوه ایران را در دوران داریوش و کوروش فراموش کرده اند و آغاز ایران را بعد از ورود اسلام به آن می دانند! آنان گویی فراموش کرده اند که قبل از این که سپاه اعراب وارد ایران شود و آن همه خرابی و ویرانی به بار آورد، چه تمدن با شکوه و اعجاب انگیزی در ایران وجود داشته! (سحر ؛ شماره 58 ؛ 26/1/86)

- این ما هستیم که باید حاکمیت ایران را متهم کنیم؛حاکمیتی که برای فرار از این سطح اعتراضات مردمی که با آن مواجه است، چاره ای جز سیاسی کردن خود نمی بیند، سیاسی کردن در حرکتی فرسایشی به سمت درگیری بی فرجام با دنیا. به یاد آورید 8 سال جنگ را که سرکردگان نظام آنرا مقدس و نعمت می خواندند؛ نعمتی برای تثبیت انقلاب نوپای اسلامی ایران. (ریوار ؛ 21/9/85)

- حلقه اقتدار حاکمیت که حول بیت رهبری تشکیل شده بود و شامل سپاه، وزارت اطلاعات، قوه قضائیه و شورای نگهبان بوده است، هیچ گاه اجازه نمی داد تا به این حلقه اقتدار آسیبی برسد و برای حفظ آن از تمام ابزارها سود می جسته است. (سرخط ؛ شماره11 ؛ 9/2/86)

- وقتی که فقیه از عهده زعامت سیاسی و زعامت دینی برآید و بتواند نظام مسلمانان را آن گونه که شایسته است سر و سامان دهد، دیگر نیازی به عصمت ائمه نیست. (سحر ؛ 9/2/86)

- دانشجویان عزیز و باحال و دوست داشتنی هم باید برای اینکه نشان بدهند اصلا از حضور رییس جمهور م.ش.نگ در دانشگاه خوششان نمی آید، باید جوراب وی را به سرش بکشند. (آتیه ؛ شماره 1)

این افاضات سرشار از توهین و مغالطه که عنوان "سپاه ویرانگر اعراب" را به لشکر مسلمانان عصر پیامبر(ص) می دهد، ولایت فقیه را طاغوت می نامد، هشت سال دفاع مظلومانه جمهوری اسلامی در برابر دنیای کفر را درگیری بی فرجام با دنیا می خواند و رییس جمهور مکتبی و برخاسته از رای اکثریت مردم ایران یعنی بیش از 17 میلیون رای را مشنگ مورد خطاب قرار داده و بدترین هتاکی ها را نثار او می سازد، گنده گویی دلقکهای تلویزیونی لس آنجلسی و یا چرندیات تیم اپوزیسیون نیست بلکه تعداد اندکی از دهها جسارتی است که 4 نشریه "ریوار" ، "سحر" ، "سرخط" ، "آتیه" که توسط تعدادی از دانشجویان یکی از مهمترین دانشگاههای کشور یعنی"امیرکبیر" اداره می شود، در طول چندین ماه نثار اسلام و امامت و ولی فقیه و رییس جمهور منتخب مردم کرده اند. باور نمی کنید؟! باور کنید ...

در طول این چند ماه هیچ کس به این دانشجویان که از معاندینی چون "علی افشاری"(یکی از شرکت کنندگان در کنفرانس برلین) و "اکبر عطری" (که هر دوی این افراد عمده شهرتشان را مدیون سخنرانی شان در سنای آمریکا و جلب حمایت سناتورهای آمریکایی هستند) مستقیما خط و پول می گیرند، نگفت که بالای چشمانتان ابروست! تا آن که این تسامح فاجعه آفرید و 4 نشریه یاد شده در اقدامی انتحاری، بنیادی ترین عقاید شیعیان را مورد انکار و استهزاء قرار دادند، توجه بفرمایید:

"علی یک انسان خطاپذیر و غیر معصوم بود و فراتر از او محمد نیز چنین بود، حال تکلیف ولی فقیه بسیار روشنتر است!"

"در انتظار ظهور کسی نشسته ایم که مملکتمان را به نام او مزین کرده اند، اینها فقط مشتی اوهام و اسطوره است که در کام اندیشه مان سرازیر کرده اند!"

ریوار" ، "سحر" ، "سرخط" و "آتیه" کاملا هماهنگ با هم این مطالب را باضافه کاریکاتوری موهن از مقام عظمای ولایت و نیز هرز نوشته ای که در آن دختران عفیف چادری را به "کلاغان سیاه" تشبیه نموده است، چاپ و در بین دانشجویان توزیع نمودند. البته این انتحار کاملا حساب شده بود؛ نشر این هجویات همزمان با روزهای معلم و کارگر اقدامی بود در جهت تحریک این 2 قشر شریف در شوریدن علیه نظام و دولت، کما اینکه یکی از اعضای باند این دانشجویان "لمپن" ، یعنی "بابک زمانیان" در لباس خبرنگاری و در تجمع روز کارگر سعی در تحریک کارگران داشت که با فراست و هوشیاری کارگران مذکور دستگیر و تحویل مقامات انتظامی گشت و البته پس از دستگیری٬ اطلاعات بسیار ارزنده ای از ارتباط خود و همپالگی هایش را با عوامل برانداز افشا نمود.

 

 

هدف اصلی این انتحار ایجاد فضای آشوب و درگیری بین مردم و دانشجویان متعهد با غوغاسالاران و لمپن ها و متشنج کردن جو عمومی کشور، آن هم در سالی که از سوی مقام معظم رهبری به نام "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" نامگذاری شده، بود. اما خوشبختانه با تیزهوشی دانشجویان حزب اللهی این توطئه ناکام ماند و آنان بهیچوجه وارد درگیری فیزیکی نشدند و صرفا اعتراض خود را با تحصن و تجمع و اقدامات سمبلیک به نمایش گذاردند.

هر چند مدیران مسئولان 4 نشریه هتاک اینطور ادعا کرده اند که:

" عده ای با چاپ و توزیع شب نامه هایی توهین آمیز از عناوین و لوگوهای نشریات اینجانبان سوء استفاده کرده اند"

لیکن با یادآوری مطالب موهونی که در روزها و ماههای گذشته در نشریاتشان به چاپ می رسیده (که تعدادی از این مطالب سخیف در ابتدای این نوشتار ذکر شد) به این نتیجه می رسیم که خیلی هم غیر محتمل نیست که این اقدام توسط خود آنها به انجام رسیده و حالا با این مظلوم نماییها قصد فرار از مجازات را دارند و عقل هم حکم می کند که بنابر سوابق بسیار مخدوش، اصل را بر انجام این جنایت توسط آنها در نظر بگیریم مگر خلافش را ثابت نمایند.

با این اوصاف اگر مسئولان امر قصد دارند تا از بروز مکرر چنین فجایعی جلوگیری نمایند بایستی عوامل این توطئه نفرت بار را شناسایی و طعم شدیدترین تقاص ها را به آنها بچشانند؛ وگرنه این بار دانشجویان فقط " قفل نمادین" بر در دانشگاه نمی زنند بلکه بهیچوجه وجود نحس عوامل هتاک به ساحت اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و ولایت مطلقه فقیه را روی زمین، برنمی تابند ...

 

این برادارن ریا کار زنده‌اند                  این گرگ‌سیرتان جفاکار زنده‌اند

یعقوب درد می‌کشد و کور می‌شود          یوسف همیشه وصله‌ی ناجور می‌شود

اینجا نقاب شیر به کفتار می‌زنند             منصور را هر آینه بر دار می‌زنند

اینجا کسی برای کسی کس نمی‌شود        حتی عقاب در خور کرکس نمی‌شود

جایی که سهم مرگ جز تازیانه نیست      حق با تو بود ماندمان عاقلانه نیست

ما می‌رویم چون دلمان جای دیگر است    ما می‌رویم هر که بماند مخیر است

ما می‌رویم گر چه ز الطاف دوستان       برجای‌جای پیکرمان زخم خنجر است

دل خوش نمی‌کنیم به عثمان و مذهبش     در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است

ما می‌رویم مقصدمان نامشخص است     هرجا رویم بی‌شک از این شهر بهتر است

از سادگی‌ست گر به کسی تکیه کرده‌ایم   اینجا که گرک با سگِ گله برادر است

ما می‌رویم ماندن با درد فاجعه است       درعرف ما نسشتن یک مرد فاجعه است

دیری است رفته‌اند امیران قافله            ما مانده‌ایم و قافله، پیران قافله

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سید علی حسینی
۱۸ ارديبهشت ۸۶ ، ۱۹:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین خرازی

 

 yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین خرازی

 آفتاب در حال طلوع است. روزی نو آغاز شده، پنجره را باز می کنم و هوای یک آفتاب رنگ

پریده تازه طلوع را به داخل ششهایم هدایت می کنم. سینه ام سنگین می شود. احساس می کنم

ششهایم را از دود پر کرده ام. این هوا، بوی شبنم و رنگ آفتاب ندارد. رادیو را روشن می کنم.

مجری رادیو با حرارت خاصی از کودکان، سالمندان و بیماران قلبی تقاضا می کند که تا حد

امکان کمتر از خانه ها خارج شوند و هشدار می دهد که به دلیل پدیده وارونگی هوا، هوای

تهران در وضعیت »خطرناک« قرار دارد. و بعد هم با بی تفاوتی خاص این روزها، یک ترانه

 بی ربط پخش می شود... در حالی که رادیو را خاموش می کنم، بلند بلند هم با خودم حرف می

 زنم: »منظورش این بود که هوای سربی برای جوانها مفید است. اصلاً ویتامین دارد. آی

جوانها! تا می توانید تنفس کنید

از خانه خارج می شوم. ترجیح می دهم به آسمان نگاه نکنم. دل آدمی از این آفتاب بی رمق می

گیرد. وارد خیابان »ولی عصر(ع)« می شوم. خیابان »ولی عصر(ع)«، با وجود این هوای

خاکستری، ماشینهای خاک گرفته، راننده های عصبانی و درختهای زرد و پژمرده، هنوز هم

زیباترین خیابان تهران است. به تجریش که می رسم، مثل همیشه روبروی گنبد امام زاده صالح

(ع) می ایستم و به رسم ادب سلام می دهم. گنبد آبی اش غرق در دود است. کسی از پشت،

شدیداً با من برخورد می کند: »خانم سر راه نایست!« دلم می گیرد از تنه بی تفاوتی اش، از این

که حتی در میان این آسمان سربی، آبی گنبد را ندیده. آدمها با عجله از کنار یکدیگر عبور می

کنند و گاه دنبال اتوبوسها می دوند، بی آن که حتی به پرواز فوج کبوتران به سوی »حرم«

نگاهی بیندازند

.

در صف اتوبوس »میدان ولی عصر(ع)« می ایستم. من دومین نفر هستم. نفر اول، خانم پیری

است که با گوشه روسری، بینی و دهانش را پوشانده. نگاهی به من می اندازد و با دست به

اگزوز اتوبوسی اشاره می کند و سری به علامت تأسف تکان می دهد. می گویم: »گفته اند

امروز هوا خیلی آلوده است. ای کاش بیرون نمی آمدید.« برای لحظه ای روسری را از جلوی

صورتش دور می کند و می گوید: »بنشینم گوشه خانه که چی؟ هر روز هوا همینطوره. یه روز

 یک کمی بهتر، یه روز مثل امروز، فاجعه! ترجیح می دهم بین مردم بمیرم تا گوشه خانه...«

بعد دوباره روسری را جلوی دهانش می گیرد و سرش را پایین می اندازد. شاید نمی خواهد غبار

 غمی را که در چشمانش نشسته ببینم. برای این که موضوع را عوض کرده باشم، می پرسم:

»شما خیلی وقته منتظرید؟« چند لحظه بدون این که حرفی بزند، نگاهم می کند. و بعد می گوید:

»منتظر؟ آره، خیلی وقته...« و سکوت می کند. اما من احساس می کنم هنوز حرفش تمام نشده.

نمی دانم به نظرم آمده یا واقعاً »منتظر«ی که من گفته ام با »منتظر«ی که او گفته تفاوت دارد.

چشم از او برنداشته ام که اتوبوس هم می رسد. مثل همیشه مردم به سمت اتوبوس هجوم می

برند. پیرزن لبخند تلخی می زند و می گوید: »اینهم از حق تقدم! خدا آخر و عاقبتمان را به خیر

 کند.« از آرامش او لذت می برم. نگاههای پیرزن و درد دلهایش بوی آشنایی می دهد. سوار

اتوبوس که می شوم، کنارش می ایستم. باز هم نگاهش را به من می دهد و با حالتی غریب می

گوید: »اگه صاحب این زمونه بیاد... نگاهش را بین دو چشم تقسیم می کند«. یادم می آید که

مدتهاست آدمها در چشمان یکدیگر نمی نگرند. شاید به این خاطر که کمتر حقیقت را می گویند.

»اگه بیاد مگه می ذاره اوضاع اینجوری بمونه« به پسر کوچکی که ماسک کهنه و کثیفی بر

 صورت زده و چند پاکت فال حافظ در دست دارد اشاره می کند و می گوید: »مگه می ذاره این

 طفل معصومها آواره بمونند« پسرک به اتوبوس ما هم سری می زند: »فال... فال... فال حافظ«

 صدایش می کنم، »نیت کن خانوم... می شه 100 تومن

!«.

نفسش سخت و پر صدا از سینه اش خارج می شود. نیت و فال را فراموش می کنم، به سویش

برمی گردم اینبار نگاهش با من نیست. دل به نقطه ای دور دست داده، چشمانش روشن و پر امید

است: »وقتی بیاد، اول از همه، چادر عدالت روی سر همه دنیا می کشه تا هر کس هوس نکنه

یه تفنگ برداره و لشگرکشی کنه...« مکث کوتاهی می کند: »این مرضهای عجیب و غریب،

 همه اش از بی ایمانیه. وقتی بیاد، اینجور مریضی ها ریشه کن می شه...« چشمهایش حالت

غریبی دارد. احساس می کنم دریچه ای به سویش گشوده شده و روزگار سبز ظهور را به

وضوح می بیند. مشتاق و امیدوار به سویم برمی گردد: »یعنی می شه ما هم توی زمونه حکومت

 آقا باشیم؟« دلم می لرزد. نگاهم را از چشمانش می گیرم و به کف اتوبوس زل می زنم: »ان

شاءاللَّه...«. به حرفهایش فکر می کنم. در رؤیای شیرین حضور و مدینه فاضله پس از ظهور

 امام نازنینم غرق هستم که صدای فریاد راننده مرا به دنیای خاکستری امروز پرتاب می کند:

»این بلیطو کی داده؟« از لحن خشن و صدای بلندش، پشتم می لرزد. همه با حالتی بی تفاوت

نگاهش می کنند. راننده، بلیط را با عصبانیت پاره می کند و کف اتوبوس می ریزد: »یا بیاد بلیط

همین ماه رو بده، یا راه نمی افتم...« حالا همه اعتراض می کنند. راننده با لجبازی بچه گانه ای

ایستاده. پیرمردی بلند می شود، یک بلیط از جیبش بیرون می آورد و می گوید: »بیا بگیر

پسرجان! صلوات بفرست.« یاد کودکی خودم می افتم، این که بزرگ ترها برای راضی کردن ما

 همیشه شکلاتی در جیب داشتند! من و پیرزن دیگر حرفی نمی زنیم. فقط گاه گاهی یکدیگر را

 نگاه می کنیم و لبخندی می زنیم. گاهی با لبخند و سکوت راحت تر و بهتر می توان صحبت

 کرد. نیمه های راه، او خداحافظی می کند و پیاده می شود. من می مانم و واژه های آرمانی او:

 »عدالت، سلامت، امنیت، صداقت

...«.

اتوبوس تقریباً به میدان »ولی عصر(ع)« رسیده است. من هنوز غرق صحبتهای پیرزن هستم. با

بی حوصلگی از اتوبوس پیاده می شوم. مغازه ها و زرق و برق ویترینها، مردم را به سوی خود

 جذب می کنند اما قیمتهای بالا و بی منطق اجناس، به همان سرعت مردم را دور می کنند. تمام

فکر و دلمشغولی ام، حرفهایی است که مدتها بود فراموش کرده بودم: واژه هایی که بسیار به

کار می روند، آنقدر زیاد که از معنی اصلی خود دور می شوند. حال امروز من، مناسب این

خیابانهای شلوغ و آدمهای بی هدف نیست. فراموش کرده ام برای چه اینجایم. لحظه ای به بهانه

نگاه کردن خرده ریزهای یک دستفروش می ایستم و سعی می کنم به راهی که امروز خداوند

پیش رویم گذاشته، نگاهی بیندازم

:

صبح... در یک هوای آلوده تنفس کردم... یک نفر شدیداً به من برخورد کرد... کبوتران پرواز

 می کردند... پیرزن چشم انتظار بود... کودکی با یک ماسک رنگ و رو رفته پرسه می زد...

یک بلیط پاره چرخ خورد و کف اتوبوس آرام گرفت

...

حالا در میدان »ولی عصر(ع)« هستم و تمام راه در نام زیبای »ولی عصر(ع)« غوطه ور بوده

 ام. پشت تمام این اتفاقات، حتماً یک نکته اساسی، یک درس مهم پنهان است. به سمت دیگر

خیابان می روم و منتظر اتوبوس می شوم. باید بازگردم... پاکت مچاله شده فال حافظ را باز می

کنم

:

بیا که رایت منصور پادشاه رسید

نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل

بگو بسوز که »مهدی« دین پناه رسید

خانمی کنارم می ایستد: »شما خیلی وقته منتظرید؟

«.

- »

منتظر؟... خیلی وقته. به اندازه یک عمر...«.

نوشته خان نرگس جورابچیان که از ایشون تشکر میکنم.

yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین  خرازی

 

 

سید علی حسینی
۰۶ ارديبهشت ۸۶ ، ۲۰:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

 

      yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین خرازی 


آن زمان که مهرت در دلم افتاد

. . .

شیرینی لحظه های زندگی ام را با کاشتن مهر همیشه ماندنی ات بر روی قلب شکسته ام احساس

کردم . ای سرچشمه امید و زیبایی ، کاش تمام انسانهای این دنیای بی احساس ، از نور معنویتت

محروم نبودند . نوری که با خدای خوبیها عجین گشته . تا لحظه ای لذت هم نفس بودن و انس با

تو را می چشیدند و دستهای پر از درد و نیازشان را با تمام وجود به امید آمدن تو بالا می بردند .

 بیا تا بوی عشق را از تو حس کنم . بیا تا زنده ام غم دیدار تو این موجود ناتوان را از بین نبرد .

 بیا تا بهار زیبای انسانیت را با کلمة پرقدرت الله بر دو عالم شکوفا کنی . ای بزرگوار تمام

اشکهای خونین چشمانم ، تمام بغض های ماندنی در گلویم نثار خلوت با تو بودن . جان مادرت بیا                                

                                      


      yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین خرازی

علامات سال ظهور:

چون مبدا سال محرم است و ازمحرم تا محرم بعد یک سال محسوب می شود،پس تمام مابین دو

 محرم که در این بین ظهور می کند سال ظهور خواهد بود یعنی سالی که در ان سال ظاهر می

 شود.

حوادثی که از این محرم تا محرم دیگر اتفاق می افتد بعضی پیش از ظهور است ،پس انها

علامت این است که پشت سر این حوادث ظاهر خواهد شد و بعضی مقارن ظهور تا قیام است و

اینها علامت ان است که او ظاهر شده است

                               انچه پیش از ظهور اتفاق می افتد:

1-جاری شدن فرات در شهر کوفه :

از حضرت امام صادق منقول است: در سال فتح اب فرات شکافته

می شود تا اینکه اب داخل

کوچه های کوفه گردد و در ارشاد جز علاماتی که شمرده، فرمود:

ثبق به معنی زیادی اب و سرعت زیاد جریان اب است ،یعنی هر گاه اب فرات چنان زیاد باشد و

 طغیان کند که داخل کوچه های کوفه شود.

امیرالمومنین فرمودند:

هرگاه زیادی اب ،شکافی در فرات ایجاد کرد پس اب به کوچه های کوفه برسد شیعیان ما اماده

ملاقات با قائم شوند.

 

2- زلزله و زلزله بزرگ در شام:

در ان سال زلزله بسیار باشد و از جمله زلزله بزرگی در شام.امیرالمومنین فرمودند:

زلزله ای در شام خواهد شد که در او صدهزار هلاک شوند ،خداوند او را برای مومنین رحمت

و برای کافرین عذاب قرارا می دهد وقوع این حادثه بعد از ورود بیرق های زرد مصر خواهد

بود.ابن مسعود در ملاحم وفتن از پیامبر هم نقل کرده که ان سال، سال بسیار سردی باشد.

 

3- ظهور خسف و قذف یعنی سنگباران شدن:

خسف یعنی فر رفتن به زمین ؛که در ان سال بسیار خواهد بود.حضرت باقر در تفسیر ایه

انعام

65 فرمود:عذاب از زیر پا، خسف است.سپس فرمود:این در اهل قبله است ،یعنی این عذاب برای

 مسلمین است.ونیز در ایه سبا51(گرفته خواهد شد از مکانی نزدیک )فرمود:یعنی از زیر

قدمهایشان خسف خواهد شد.وحضرت در تفسیر ایه فصلت53 فرمودند:منظورازایات یعنی خسف

 و مسخ وقذف یعنی سنگسار شدن.

 

4-

خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در جزیره العرب

حضرت رسول در حکایت شب معراج بعد از ذکر فتنه ها و فساد فرمود:در ان هنگام سه خسف

 خواهد شد :خسفی در مشرق ،خسفی در مغرب وخسفی در جزیره

العرب

 

5

- خسف جابیه و قریه دیگری از قرای دمشق

حضرت باقر به جابر فرمود:دست و پا حرکت مده تا علاماتی را که ذکر می کنم ببینی،از جمله

 خسف قریه ای از قرای شام که ان را جابیه نامند.و امیرالمومنین فرمودند :وقتی که با بیرق های

 زرد با مادیون های قرمز وارد شام شوند منتظر خسفی باشید در قریه ای از قرای شام که ان را

 حرستا گویند سپس منتظر فرزند جنگ خوار یعنی سفیانی شوید.

 

6- خسف یا خرابی در مسجد جامع دمشق

 

7-خسفی در بلاد جبل

بلاد جبل:قم وقزوین و همدان و کردستان و کرمانشاه است. عبدالله بن سنان به حضرت صادق

عرض کرد:بلاد جبل کجاست که بر ما روایت شده که چون امر به شما برگردد بعضی از ان

خسف خواهد شد؟

فرمود:در بلاد جبل موضعی است که به او بحر گویند و به قم نامیده می شود او معدن شیعیان

ماست.

یعنی انجا خسف نخواهد شد.

 

8-خسفی در بغداد

 

9-خسفی در بصره و خرابی ان وخونریزی های فراوان:

نقل است که پس از انکه در بصره خسف شد طوفانی خواهد امد که هر که از خسف جان سالم

 به در برده از طوفان جان به در نمی برد.

 

10- خسف مناره بصره

 

11-خسف بیداء:

بیدا وادی ست در چهار فرسخی مدینه در طریق مکه و دنباله او دراز است و مقصود از خسف

بیداءان است که لشکر سفیلانی پس از قتل و غارت در مدینه در تعقیب حضرت مهدی به مکه

حرکت می کنند و چون به این وادی برسند در انجا همه لشکر به جز دو یا سه نفر خسف می

 شوند که ان دو مسخ می شوند.

 

12- خسف و زلزله و قذف در مصر

 

13-ظهور مسخ:

ازا موری که تقریبا حتمی الوقوع است ظهور مسخ است و ان این است که انسانی

به وصورت

خوک یا میمون یا حیوان دیگر می شود و ممکن است که در سالهای پیش از ظهور اتفاق افتد اما

بیشتر می نماید که در سال ظهور باشد.پیامبر فرمودند:در امت من خسف و مسخ وسنگباران

خواهد بود .گفتند یا رسول الله اینها به سبب چیست؟فرمودند:به سبب اتخاذ ایشان الات غناو زنان

 اوازه خوان و اشامیدن شراب و مسکرات.

 

14-بیست و چهار باران

 

15- فتنه ها و جنگها در غرب وشرق:در ان سال فتنه بسیار باشد بعضی در همان سال باشد و

 بعضی از چند سال قبل از ان .حضرت باقر فرمودند:اهل شرق اختلاف کنند و به هم درافتند و

 اهل غرب نیز بلکه اهل قبله نیز،پس مردم در زحمت ومشقت شدید افتند از انچه به ایشان می

 رسد از خوف پس همچنان بر این حال خواهند بود تا اینکه ندای اسمانی بلند شوند.و نیز فرمود

 ای جابر در ان سال اختلاف بسیار است در هر زمین از ناحیه غرب یا عرب بیش از همه در

ناحیه عراق است که حضرت صادق فرمودند

: (به این جمله دقت کنید؛به قول اقای انجوی برادرا

 خواهرا دقت!)اهل عراق را خوفی شامل شود که ایشان را قرار نباشد.(خوب حالا که دقت

کردید چی برداشت کردید.درسته... انشاالله)


دوستان ببخشید این پست کمی طولانی شد .نظر یادتون نره وهمچنین دعا برای فرج  و همچنین برای کسایی که هنوز با امام حسین وائمه اشنا نشدن درحالی که سی چهل سال از عمرشون می گذره و همچنین دعا برای بودایی ها ،زرتشتی ها و همه ادمهای گمراه دیگه که ممکنه با یک کلمه ورق براشون برگرده و نمی دونن وجاهل هستند وهمچنین دعا برای وضع جامعه خودمون وضع حجاب جامعه بی عدالتی ها وفسادهای اخلاقی و همچنین برای حفظ وحدتمون و همچنین برای این که خدااقای انجوی روبرامون نگه داره(منظورم با بچه های کانون رهپویان وصاله). بعداگه دلتون خواست برای خودتون دعا کنید

انشاالله در پست بعد به فتنه های ظهور اشاره می کنم که چون حجمش زیاده وتایپش زمان زیادی می بره ممکنه کمی طول بکشه که پیشاپیش ازتون معذرت می خوام وحلالم کنید.همین...

     yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین خرازی

سید علی حسینی
۱۶ فروردين ۸۶ ، ۰۶:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ نظر

امسال هم تموم شد؛سال پیامبر اعظم؛مثل همه سالهای قبل اما...امسال هم اقا نیومدی.

امسال هم به خوابمون نیومدی هر چند اونقدر کثیف هستیم که...اما اقا مگه کثیفها عاشق نمی شنمگه کثیفهایی مثل من دل ندارن چرا!به خدا ما هم دل داریم به خدا ما هم عاشق می شیم

؛به خدا حتی ماهی ها هم عاشق می شن.امسال هم ندیدیمت.بازم باید منتظر جمعه نویی بود

،باید منتظر و چشم به راه ندبه های صبح های جدید باشیم.اقا نیومدی اما ما ناامید نمی شیم

خودت خوب می دونی.اقا جون قول می دیم !!قول می دیم امسال دیگه اشکاتو در نیاریم

؛قول می دیم امسال

یه ادم تازه بشیم؛قول میدیم امسال دیگه ننگت نشیم؛قول می دیم امسال

سرافرات کنیم؛سعی می کنیم این دفعه دماغمون این جوری نشه و عهدمونو

نشکونیم. اما اقا جونم عیدی هم می خوایم و بزرگترین عیدی برای ما یه گوشه چشم توا ِ ...

که با یه گوشه چشم تو ما پرِ پروازمون اماده برای اوج گرفتن می شه.اقا تو رو خدا کمکون

 کن امسال به شیطون دست ندیم کمک کن دیگه نمازامون،نماز شبهامون قضا نشه،کمک

کن همه لحظات به یاد خدا باشیم، نمازهامون الکی وبی روح نباشه،اخلاص داشته باشیم،

کمک کن برای تو درسهامونو بخونیم،برای تو کار کنیم تو راه تو قدم برداریم ،کمک کن دیگه به

پدر، مادرامون بی احترامی نکنیم،کمک کن هدف پرکشیدن شهیدامون هدف حاج همت

 هامون،حسین خرازی هامون،مهدی باکری هامون درک کنیم اقا جون کمک کن!کمک....

اقا برامون دعا کن؛اقا چشم انتظار صبح ظهوریم،اقا بیا،اقا بیا....

                                 

اقا عیدتون مبارک.

دوستان عزیزم؛سلام سال نو مبارک.انشالله سال خوبی داشته باشین وسال خوبی هم گذرونده

 باشین برای من که سال خوبی بود چون دوتا سفر معنوی خوب برام پیش اومد یکی سفر به

 خوزستان وبازدید از اروند،شلمچه،طلاییه و هویزه که اتفاقا صبح رسیدم اینجا و دوم سفر مشهد

الرضا که انشالله پس فردا یعنی پنجشنبه راهی می شیم ،از طرف همه نائب الزیاره هستیم.انشاالله

 سال خوبی برای همه ماها باشه با ظهورحضرت مهدی انشالله.در ضمن اگر...کسی موقع سال

 تحویل بیدار بود ما رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید.راستی نظر هم یادتون نره .

خداحافظ.به امید روز پیروزی نهایی

   yahoo!360 من به روز شد:مثل یک خواب از سری خاطرات شهید حسین خرازی

سید علی حسینی
۲۹ اسفند ۸۵ ، ۱۸:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ نظر

                                 فصل دوم

                در وقایع و علامات یکی دو سال قبل از ظهور

 

1- ملخ سرخ در دو موقع

امیرالمومنین فرمود:در جلو قیام قائم ظاهر خواهد شد ملخ به رنگ خون دردو وقت سال یکی

 

 در موقع ظهور ملخ و یکی در غیر وقت

 

 

2- فساد خرما بر درخت:

حضرت صادق فرمودند:پیشاپیش قائم خرما بر درخت فاسد می شود پس شک نکنید درا ن

 

 

3- جنگ و قتلی که منقطع نشود:

حضرت رضا فرمودند:پیشاپیش این امر قتلی است بُیُوح.گفتند بیوح چیست؟ فرمودند:جنگی

 

که تمامی ندارد(شاید جنگهای عراق ،افغانستان،فلسطین از این دسته باشه!البته این نظر منه

 

نه  نظرنویسنده مطلب)

 

 

4-شروع به جنگ از صفر تا صفر:

الزام الناصب از کتاب عبدالله بن بشار:هر گاه خداوند اراده کند که قائم ال محمد را ظاهر کند

 

 ابتدا به جنگ شود از صفر تا صفر واین اوان خروج مهدی ست

 

 

5- صورت ودستی در ماه پیدا شود در ماه رجب:

حضرت صادق:سالی که صیحه اسمان در ان ظاهر می شود پیش از ان ایتی خواهد بود در

 

ماه  رجب.داوود بن سرحان گفت:ان ایت چیست؟فرمود:صورتی پیدا خواهد شد در ماه و

 

 نزدیک به وی خواهد بود.

 

 

6-خسوف ماه در شب چهاردهم رجب و ظاهر شدن مردی در زیر اسمان:

 

ام سعید احمسیه به حضرت صادق فرمودند:علامتی در دست من قرار ده در خروج قائم.

 

حضرت فرمود:ای ام سعید هرگاه ماه در شب  چهاردهم ماه رجب خسوف شد و از زیر او

 

مردی بیرون امد پس ان نزد خروج قائم است

 

 

7-ظهور سرخی در اسمان:

حضرت صادق فرمودند:پیش از قیام قائم مردم زجر خواهند شد بر مصیبتهای خود به اموری

 

(یعنی از جهت زجر مردم از معاصی اموری ظاهر خواهد شد ،یکی از انها)سرخی که آسمان

 

 را بپوشاند.

 

 

8-باد سرخ:

حضرت رسول پس از ذکر وقایع عامه (که قبلا تووبلاگ گذاشتم) فرمود:چون ان وقایع ظاهر

 

 شود منتظر باشید باد سرخ یا سنگباران و یا مسخ را و همچنین ابن عباس رویت کرده:

 

باد سرخی در زورا(عراق) خواهد وزید که مردم به فزع می ایند پس به نزد علمای خود

 

 بروند برای پرسش حال پس انها را ببینند که مسخ شده اند خوک و میمون و روهاشان و

 

چشمهاشان کبود گشته

 

 

9- ظهور اتشی درآسمان:

حضرت صادق فرمودند:مردم زجر شوند از معصیتهای خود به اتشی که در اسمان ظاهر

 

شود.همچنین فرمودند:هر گاه ببینید علامتی را در اسمان ،اتش عظیمی از  مشرق که چند

 

شب طلوع می کند پس در ان هنگام فرج مردم خواهد بود و این پیشاپیش قائم خواهد بود به

 

قلیلی.

 

در پست بعدی مطالبی ار در مورد علامات سال ظهور را خواهم گذاشت .راستی نظر یادتون

 

نره .التماس دعا و اگر خواستید برام دعا کنید؛دعا کنید که بتونم سربازی امام زمانمو کنم و تو

 

 راهش شهید شم!!در ضمن اگه کسی بلده که چه جور  می شه تو وبلاگ اهنگ گذاشت

 

حتما منو راهنمایی کنه.ممنون التماس دعا

 

                                        وبلاگ من درyahoo!360

 

                 

 

 

سید علی حسینی
۲۱ اسفند ۸۵ ، ۱۲:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
 

دوستان خوبم

من دو تا وبلاگ دارم که یکی همینه که مختص مهدویت هستش و یکی دیگه که جنبه عمومی

 تری داره .

از امروز تصمیم گرفتم تا خاطرات شهیدان رو براتون بذارم تو وبلاگ دومم .قصد دارم اول با

شهید "حسین خرازی" شروع کنم .حالا می خوام که نظرتونو بدونم که ایا ادامه بدم یا نه؟ حتما

نظرتونو اعلام کنید و بعد ؛برای اینکه بقیه هم بتونن استفاده کنن لطف کنید وبلاگ دومم را تو

وبلاگهاتون لینک بذارید .ممنون التماس دعا .

برای خوندن خاطرات شهید حسین خرازی اینجا رو کلیک کنید

سید علی حسینی
۱۹ اسفند ۸۵ ، ۰۷:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
دوستان خوب من .سلام ،با کلیک کردن روی لینک زیر میتونید وارد

وبلاگ من در یاهو360 بشید .مطالبی در مورد شگفتی های افرینش از

زبان امام صادق"ع" و مطالب جالب دیگه ! خوشحال میشم این وبلاگ

رو تو وبلاگ هاتون لینک بذارید.درضمن نظر هم یادتون نره! ممنون

التماس دعا

اینجا رو کلیک کنید

سید علی حسینی
۱۵ اسفند ۸۵ ، ۱۴:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر