ازدواج ، اقتصاد !!
پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۴۶ ق.ظ
می گفتند جوانی عاشق شده بود. زندگی اش را پدرش تامین می کرد و هنوز گرم و سرد دنیا را نچشیده بود. پدرش را می دید که راجع به این مسائل خیلی بی تفاوت است. فکر می کرد که عقل پدرش نمی رسد و اصلا پدرش درک ندارد. می گفت چرا پدرم عشق را نمی فهمد عاشقی را نمی فهمد؟ روزی پدرش را به ملامت کشید و از آن عوالم عشق خودش چیزی با او در میان گذاشت، گفت:
جان پدر! تو جلوه خوبان ندیده ای روی چو ماه و زلف پریشان ندیده ای
نشسته ای به گوشه ای از درد عاشقی آن دم ز در رسیدن جانان ندیده ای
خیال می کرد پدرش این چیزها را نمی فهمد و ندیده. پدرش گفت:
جان پسر! تو سفره بی نان ندیده ای جنگ عیال و گریه طفلان ندیده ای
نشسته ای به گوشه ای از درد قرض خوار آنگه ز در رسیدن مهمان ندیده ای1
حالا هی میگن برو ازدواج کن
1.برگرفته از کتاب اسلام و نیازهای زمان استاد مطهری
رمضان با طعم اسحاق رهنما 5
http://www.mediafire.com/file/src8bk.../aboohamze.mp3
http://www.mediafire.com/file/uk78ng..._(Trimmed).mp3
مناجات شب 21 قدر رمضان 89
http://WWW.rahpouyan.com/data/sounds...-21ghadr89.mp3
۹۱/۰۵/۱۹